![]()
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های
پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید
و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو
اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار
مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت:
خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...
تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...
خوشبختی جبر خداوندیست و بدبختی اختیار و انتخاب خود ما
نظرات شما عزیزان:
مدیریت وبلاگی برای همه 
ساعت20:59---20 فروردين 1391
سلام به مدیریت این وبلاگ
من آدرس وبلاگ شما را لینک کردم.
از همکاری شما متشکرم
ان شاءالله بیشتر از این با یکدیکر همکاری داشته باشیم
wbh
معنیw=وبلاگی
معنیb=برای
معنیh=همه
تماس فرت.
zary 
ساعت15:13---20 فروردين 1391
فوق العاده بود محشره بهت تبریک میگم به خاطر وب قشنگت
وبلاگی برای همه 
ساعت19:29---19 فروردين 1391
سلام مدیریت وبلاگی برای همه هستم.
شما مرا لینک در ست نکرده اید.
وآدرس لینکی وجود ندارد
شما لینک را تحصیح کنید وسپس بهwww.wbh.lxb.irمراجعه کنید ولینک خود را در آن بگذارید
zbz 
ساعت12:56---19 فروردين 1391
داستان جالبی بود.کسی که عاشق شد دیگه چیزی واسش مهم نیست.بازم میام عزیز.تو هم بیا
|